جدول جو
جدول جو

معنی دار رسن - جستجوی لغت در جدول جو

دار رسن
ریسمان پشمی مخصوص قرار دادن کندوهای عسل بر فراز درختان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دار زدن
تصویر دار زدن
به دار آویختن
فرهنگ فارسی عمید
(رْ رَ)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
بر دار کردن. بدار کشیدن. حلق آویز کردن
لغت نامه دهخدا
(رُ رَ)
نام جایی است در سیستان. والرهنی میگوید در کرمان است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داد رس
تصویر داد رس
قاصی، حاکم، کسیکه بداد ستمدیده ای برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار زدن
تصویر دار زدن
بر دار کردن به صلیب آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد رسی
تصویر داد رسی
به داد مظلوم رسیدن، رسیدگی به داد خواهی دادخواه محاکمه محاکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار ران
تصویر کار ران
دانای کار مطلع، کار گزار پیشکار وکیل، دلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار رس
تصویر کار رس
کسی که بکارها برسد آنکه کار را راه اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار زدن
تصویر دار زدن
((زَ دَ))
به دار آویختن
فرهنگ فارسی معین
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
فرهنگ گویش مازندرانی
فاصله ای برای رساندن صدا، صدارس، برنج زودرس
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر درخت، در سایه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی بین راه آلاشت و لفور، روی درخت، بالای درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
خاموش شدن، مردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لرزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دارکوب
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع کننده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن کردن، باز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بخش بهنمیر بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
عسلی که از زنبورهای کوهی که در تنه ی درختان جنگلی یا شکاف
فرهنگ گویش مازندرانی
برگرداندن
فرهنگ گویش مازندرانی